ادبیات نظری تحقیق تعاریف ومفاهیم سبک های دلبستگی
سبک های دلبستگی
دلبستگی پیوند عاطفی هیجانی نسبتاً پایداری است که بین کودک و مادر یا افرادی که نوزاد در تعامل منظم و دائم با آنهاست ، ایجاد می شود ( پا پالیا ، 2002 )، فروید بر این باور بود که دلبستگی نوزاد به مادر به خاطر تغذیه و رفع نیاز فیزیولوژیکی است ( سانتراک ، 2002 ، هارلو و ز یمرمن 1959 ؛ نقل از لسترام ، 2002 ) فرضیه فروید را نقص کردند و بیان داشتند در ایجاد و تقویت دلبستگی کودک به مادر ، تماس بدنی در مقایسه با تغذیه ، عامل مهم تری است . سپس بالبی ( 1969 ، 1973 ، 1980 نقل از کرین ، 1384 )، مفهوم دلبستگی را بر این اساس بنا کرد که احساسها و رفتارهای دلبستگی از قبیل گریه ، خنده ، مکیدن و چنگ زدن ، نوزاد را به مادر نزدیک و از خطر دور میسازد ، و جدایی از مادر ، اضطراب و درماندگی کودک را بر می انگیزد . تجربه های واقعی فرد در مورد حساسیت ، پاسخگو بودن ، حضور فعال مراقب همچنین خلق و خوی کودک و هماهنگی روابط والد ، کودک ، اساس شکل دهی به سبک های مختلف دلبستگی ( ایمن ، اجتنابی و دوسوگرا )، در خلال سال های نوزادی و کودکی است ( کاپلان ، 1383 / 2000 )، تجربه هایی که نوزاد با مراقبش دارد در الگوهای روابط وی با دیگران درونی سازی میشوند و این الگوی عملی درونی شده ، تعیین کننده چگونگی مفهوم نوزاد از خود و دیگران است ، مفهومی که بعدها در روابط با دیگران تعمیم می یابد ( پینز ، 2005 ).
نظریههای سبک دلبستگی و تمایز یافتگی ، بر روابط اولیه در محیط خانواده تأکید کرده و آن را بر روابط بعدی مؤثر می دانند . آنها سبک های دلبستگی و تمایز یافتگی را به عنوان عوامل پایدار و چند نسلی تلقی کرده و پیشنهاد میکنند که چگونه خانوادهی مبدأ شخص میتواند بر روابط زناشویی او اثر بگذارد ( یانگ و همکاران ، 2003 )، مطالعات مبتنی بر آسیب شناسی تحولی نیز رابطهی بین تجارب منفی اولیهی تحصیلی و خانوادگی و مشکلات روان شناختیو شبکههای معیوب زناشویی را در مورد تأکید قرار میدهند . ( عیدی و همکاران ، 2006 ).
بالبی بر این عقیده بود که نظریه ی دلبستگی تنها یک نظریهی تحول کودک نیست ، بلکه نظریهی تحول در فراخنای زندگی نیز میباشد . این نظریه معتقد است نوع رابطه ی مادر ، کودک در سالهای اولیه زندگی و میزان قابلیت دسترسی به مادر ، میزان حمایت مادر هنگام احساس خطر ، درجهی حساسیت مادرانه و تکیه گاه ایمن بودن مادر برای کودک ، سبک دلبستگی فرد را معین میکند ( سانتراک ، 2002 )، فوگل اظهار میدارد که دلبستگی ، پیوند هیجانی پایدار بین دو فرد میباشد به طوری که یکی از دو طرف کوشش می : ند نزدیکی و مجاورت با موضوع دلبستگی را حفظ کرده و به گونهای عمل کند تا مطمئن شود که ارتباط ادامه مییابد . بالبی بر این باور است که